- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام
شـرمـنـدۀ شـمـا شـدم آقـا مـرا ببـخـش در کوچه ماندهام تک و تنها مرا ببخش آن نامه کاشکی که به دستت نمیرسید گـفـتم بیا، به خاطر زهـرا مرا ببخش آقا گـمـان کـنم که به هـمـراه کـاروان میآوری سـهسـالۀ خود را مرا ببخش با ساقیات بگو که فقط فکر آب باش از قول من بگو تو به سقـا مرا ببخش فــردا ز بــام دارالامــاره صــدا زنــم یا اینکه سمت کوفه مـیا یا مرا ببخش باعث منم که خواهر تو خونجگر شود شرمـنـدهام ز زینب کـبری مرا ببخش دیـدم درون جـمـعـیت انـگـار حـرمله تـیـر سهشعـبه کرد مـهـیّـا مـرا ببخش جان میدهی غریب، تو بر خاک و کوفیان با خـنـده میکـنـند تـمـاشـا مرا ببخـش جایی که میشـود تن تو پـایـمال اسب آقـای من کـرم کن و آنجا مـرا ببخـش ای وای اگر اسیر شود خواهرت حسین کوفه شود مصیبت عـظـما مرا ببخش وقتی به کوفه رد شدی از پیش پیکرم مـولا ز روی نـیـزۀ اعـدا مرا ببخـش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام
کم کم غروب شد همه رفـتـند خانه ها پـشت سـرم چـه زود درآمـد بهـانـه ها کم کم غروب شد همه در کوفه جا زدند در کوچه ها چقدر به من پشت پا زدند در بین یک سپاه ازین مـردهای پست یک پیرزن به بی کسیم رحم کرده است من سنگ می خورم به گـنـاه محـبـتت این صورت شکسته بقـربان صورتت افــتـاده ام زمـیـن و بـه یــاد تـن تــوأم من غـصه دار زیـر لـگـد بـودن تـوأم هرچند دست بسته شدم خواهرم که نیست هنگام دست و پا زدنم مادرم که نیست من ذبـح می شوم زنم اما اسیـر نیست در کوفه دخترم ز غم و غصه پیر نیست تیر سه شعبه دیدم و آب از سرم گذشت یک لحظه حال و روز رباب از سرم گذشت در کوفه هیچ کس جگرم را زمین نزد در پیش چـشم من پسرم را زمین نزد هرچند سخـت بود خـزانم حسین جان روی عبا نـرفت جـوانـم حـسیـن جان
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در هنگام ورود به کربلا
همرهان بار گشایید که مقصد اینجاست بـخـدا قـتـلـگـه آل مـحـمـد ایـنـجـاست کـربلایی که شنـیـدید ز جـدم، هـمه دم خود گواه است،که غمخانۀ احمد اینجاست بعـدِ آوارگی و رانـده شدن از حـرمـم حرم فـاطمه و مَلجأ و مشهد اینجاست چـشـم بـارانـیِ زینب بخـدا شـرح دهد خونم آنجا که به گودال بریزد اینجاست بعد از آن عصر،که هفتاد و دوتن کشته شوند آن زمینی که ز مرکب تنم اُفتد اینجاست آن زمینی که پس از قتلِ جوانان بهشت بر تنِ من بـزند نـیـزۀ مـمتـد اینجاست نالـۀ غـربتِ من هر چه فـراتـر بـرود بـاز آنجا که یکـی یـار نیـاید اینجاست قـتـلگـاهی که کـنـارِ بـدنِ بـی سـرِ من نـالـه و زمـزمـۀ فـاطـمه آیـد اینجاست زینب آنجا که پس از کشته شدن، از بدنم نیزه و خنجر و شمشیر درآرَد اینجاست اکـبر و قـاسم و عـباسِ مرا سر بِبُرند سرم آنجا که سرِ نیزه سپارد اینجاست رأسها میرود از کرب وبلا،کوفه و شام و بدنها هـمه بر خـاک بماند اینجاست
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
باز چـشمان دو عـالم شده گـریان حسین سینۀ ارض و سما گـشته پریشان حسین باز بر گوش فلک روضۀ او می خوانند آتشی هست به دل از غم سوزان حسین پرچـم بزم عـزا، سینه زنی گـشته به پـا باز دنـیـا شده یکـسر هـمه از آن حسین بـاز عـالـم هـمگی بر سر خـوان کـرمند ریزه خوارند دو دنیا همه از خوان حسین دردمندان دو عالم همه در جوش و خروش همـگـی دربـه در دارو و درمان حسین روز محشر بخـدا بی سر و سامان نشود هر دلی را که بود بی سر و سامان حسین زیر این خـیمـۀ مـاتم ز خـدا می خواهیم دست ما را بـرسـانـیـد به دامـان حـسین خواهری گفت به صد ناله و افغان که مزن خیزران را تو دگر بر لب و دندان حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
مـسلـمم سـلـمـانُ مـنّـای حسین در رگ من خون بابای حسین قـبـله گـاهـم قـدّ و بالای حسین ارزشم هیچ است منهای حسین آی مردم! من حـسیـنی مـذهـبم دست بـوس بـچّـه های زیـنـبـم هرکه عاشق شد فراقش بیشتر سـالـک حـق، اتّـفـاقـش بیـشتر عـاشـق تو، اشـتـیـاقـش بیـشتر میخورد سبک و سیاقش بیشتر به اُویسی که «ندیده» عاشق است مثل او دندان مسلم هم شکست کوفه شهر حیله و نیرنگ هاست رسم اینها رسم بی فرهنگ هاست صورت ما سجده گاه سنگ هاست فاصله گر بین ما فرسنگ هاست عطر سیبت به مشامم می رسد سوی تو پیک سلامـم می رسد عشق تو در قلب کوفه جا نشد بینـشان یک مرد هـم پـیدا نشد قطره قطره جمعشان دریا نشد هرچه گشتم در به رویم وا نشد گم شده در این قلمرو معـرفت ای دریغ از عشق و یک جو معرفت من مگر مُردم، که مثل مرتضی در بغل زانوی غم داری چرا؟ کـلـبـه ای دارم قـدم رنـجـه نما مـرحـبـا به غـیـرت او مرحـبا یک نفر با مسلمت همدرد بود طوعه زن نه، مَردتر از مَرد بود خانه پُر شد از صدای پشت در رفت بـالاتـر دمــای پـشت در تا که شد تیره هـوای پشت در یـادم آمـد مـاجـرای پـشـت در گـفـتم آن لحـظه میان شعـله ها جان زهرا، طوعه! پشت در نیا گرچه بین کوچه های غرق دود صورتم شد ارغوانی و کـبـود تـیـغ هـا روی تـنـم آمـد فــرود در پی ام دیگر زن و بچّه نبود از غمت تب کرده ام بی اختیار یاد زیـنب کـرده ام بی اخـتـیار کـوفـه از ما بهــتران دارد، نیا خولی و شمر و سنان دارد، نیا مـردمـان بـد دهـان دارد، نـیـا حـرمله تـیـر و کـمان دارد، نیا به سـپـیـدی ها اشـاره می کـنـد حنجـری را پـاره پـاره می کند همرهت یک قافله حور و پری ست هریکی محجوب تر از دیگری ست جان من برگرد، اینجا محشری ست وعدۀ سوغات اینها روسری ست حـرص بـی انـدازه دارند آه آه نــعــل هـای تــازه دارنـد آه آه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
سـفـیـر مـملکـت دلبـرم مرا بکُـشید به جای دلبـر مه پیکـرم مرا بکُشید به جرم غیرت اگر قطعه قطعه ام بکنید به جان بلای جهان می خرم مرا بکُشید یزید حکـم قـتـالـم نوشته مرگش باد فـدای مکـتـب پیـغـمـبرم مرا بکُشید من و شکستن پیمان عاشقی، هیهات به خـانـدان عـلی نوکرم مرا بکُشید در این محاربه مسلم کجا و مرگ کجا که پیش مرگ علی اصغرم مرا بکُشید شما که تیغ به کشتار عاشقان بستید کنون من از همه عاشق ترم مرا بکُشید حسین فاطمه تحسین کند مـرامم را اگر به نـیـزه ببـیند سرم مرا بکُشید خوشم که سیف بنی هاشمم لقب دادند که داده شیر شرف مادرم مرا بکُشید مقام قدس ابوالفضل برتر است از من غـبـار مقـدم آن سـرورم مرا بکُشید به من گریسته قـبل از ولادتم طاها چو مرغ سوی جنان می پرم مرا بکُشید غـریـب شـهـر بــلا قـاصـد تـولّایـم جدا کـنید سر از پیکـرم مرا بکُشید منافـقان که به دل کینـۀ عـلی دارید من آن غـلام درِ حـیدرم مرا بکُشید قسم به دوست مرا خوفی از شهادت نیست کجاست مرگ دهد ساغرم مرا بکُشید عطش بریده امانم ولی نخوردم آب چرا که مشتری کـوثـرم مرا بکُشید عـلی الصّباح امامم به کـوفه می آید به زیر پای همان رهبرم مرا بکُشید
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم علیه السلام قبل از شهادت
گرچه من خود نسب از حضرت مولا دارم بـخــدا عــشـق بـه ذرّیــۀ زهــرا دارم من غـلام حـسـنـم، خـادم دربارِ حسین آبـرویـی اگـرم هـسـت، از آنـجـا دارم سرِ سودا زده ام نذر عـلی اکبر اوست جـان نـاقـابـل خـود، هـدیه به آقـا دارم امرِ آقـام حسین است سـفـیـرش بـاشم من مـطـیـعِ ولی ام، حـکــمِ تــولا دارم بین این قوم مُذَبذَب که به دنیا غـرقـند حـکــمِ گـردآوریِ بـیـعـتِ آنـهــا دارم مشگلی نیست، فقط کاش خدا رحم کند ترس از غـربت مولا؛ نه ز اعدا دارم نـامه دادند حسین! هجـده هـزار آمادند امـتـی گـفـت بـیـا، از تـو تـمـنّــا دارم بـاغـهـامـان هـمـه آمادۀ بـرداشت شده کوفه می گفت تو را، شوق تماشا دارم نیم روزی همه از بیعت خود برگشتند چند روزیست که دلشورۀ این را دارم نـامـه دادم که بیا کـوفـه، و امّا برگرد جـان شش ماهه میا کوفه، تقاضا دارم یا میـا کـوفـه و یا زیـنـب تو بـرگـردد کوفه دشمن تر از اینهاست که افشا دارم بر سرِ دار، از این خـنجرشان حـیرانم بـوسه از دور بر آن حـنجر والا دارم جان مسلم دگر انگشتری از دست درآر بسکه دلواپسی از غارت و یغـما دارم زیـور آلات زنان را ز حـرم دور کنید خوف اوضاع پس از کشتنِ سقّـا دارم تا نـبـیـنم سر تو بر سر دروازۀ شهـر لحـظـۀ آخـر خـود دست دعـا را دارم یارب این قافله را خود به سلامت برسان که من از این همه غم، شرم، ز طاها دارم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت مسلم قبل از شهادت با سیدالشهدا علیه السلام
اول شب بـود امـا تـرس فـردا داشتـند دست و پا گم کرده بودند و تماشا داشتند اقتدای این جماعت بر امامی دیگر است طول دادم سجده چون، قصد فُرادا داشتند بی جهت بار اضافه با خودت اینجا میار نامه هایی را که صدها مهر و امضا داشتند مردمانی که به آنی خویش را منکر شوند مانده ام ما را! چرا بر آمدن وا داشتند اول صبحی رجزهای حماسی شان بلند اول مغرب چو زنها خوف فردا داشتند دست دشمن داده یکسر این شیوخ بی وفا لشکری را که به نام دوست برپا داشتند این علی نشناس های کوفه را بشناس، آه مردمی را که به گردن خون مولا داشتند بد، هوایی غنیمت های جنگی گشته اند از همان اول، بـدلها نقشه گویا داشتند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
ارثی ز یـاس طایفه بیشک نداشتم بر پهـلـویم اگر گُـل میخـک نداشتم بعد از تو هیچ شب به مدارا سحر نشد بعد از تو هـیچ روز مبارک نداشتم لعنت به کعب نی، تو گواهی که هیچ وقت پـیـراهـنـی کـبـود و مشبّـک نداشتم گفتند گوشواره ندارد چه دختریست! بابا به عُجب باطنـشان شک نداشتم با دخـتـران شـام اگر حرف میزدم دست خودم نبـود، عروسک نداشتم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
با وجودی که پدرجان گله خیلی دارم نـوۀ فـاطـمـه ام حـوصلـه خـیـلی دارم وسـط آن همه اسبـاب جـسـارت بر ما نفـرت از سلـسله و هـلهـله خیلی دارم قـد کـشیدم بزنم بوسه به رویت بر نی دیـدم از گـونـۀ تو فـاصله خـیلی دارم باعـث زحـمـت جـمـع اسـرا من بودم خجلت از عمه در این قافله خیلی دارم با وجودی که سر از پیکر تو شمر برید من شکایت ولی از حرمله خیلی دارم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
بردن نام تو هر چند خطـر داشت پدر دخترت عشق تو را مد نظر داشت پدر ذره ای تــرس بـه دل راه نـدادم زیـرا دخترت مثل علمدار جگـر داشت پدر عمه نگذاشت که اطفال تو سیلی بخورند قـافـلـه در هـمـۀ راه سپـر داشت پـدر چوب زد بر لب تو تا که مرا زجر دهد این یزید از دل من خوب خبر داشت پدر آنـقـدر زیـر لـبـم ذکـر خــدا را گـفـتـم تاکه دست از سر لبهای تو برداشت پدر غنچه ای بودم و از ساقه شکستند مرا ضربۀ دست عدو حکم تبر داشت پدر بهترین وقت ملاقات خدا نیمه شب است دخترت وقت سحر قصد سفر داشت پدر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر سیدالشهدا علیه السلام
کنج خرابه حالم از این غم خراب شد پیراهـنم ز خـون سرِ تو خضاب شد خیلی برای خشکی لبهات گریه کرد دیـدم کـنـار آب فـرات عمه آب شد بابا، کنیزه خانۀ زهـرا به شهر شام از خیر عمه بود که عالی جناب شد بازار برده ها و یتـیمان و شهر شام خرج سفـر میان خـرابه حساب شد سهم سر تو نیزه شد و سهم دخترت در بین کـاروان اسـیـری طناب شد رنج سفر به قیمت وصلت خریدنی است درد رقـیـه دیــدن بـزم شــراب شـد آوای غـربـتت به دلم چنگ می زند حالم ببـین شبـیـه به حال ربـاب شد بابا دعـای دخـتـر تو بین هر نـماز کنج خـرابه پیش سرت مستجاب شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر پدر
من دسته گـل پـرپـر گـلـزار حسینم من شـمع فـروزان شب تـار حسیـنم من کنج قـفـس مرغ گرفـتار حسینم من عـاشق دل باخـته و یـار حـسینم من کـعـبـۀ دل قـبـلـۀ جـان همه هـستم سـر تـا بـه قـدم آیـنـۀ فـاطـمـه هـسـتـم هر چند ستم دیده و مظلوم و صغیرم در گوشۀ ویرانه گرفـتـار و اسیـرم ای مـردم عـالـم مـشمـارید حـقـیـرم کز جانب سر سلسلۀ عـشق، سفـیرم با گـریـۀ پـیـوستـه و غـم هـای نـهـانـم حـاکـم به دل و جـان همه خـلق جهانم در بحر شرف گوهر یکدانه منم من بر شمع ولا سوخته پـروانه منم من بر اهل عـزا مـاه عـزاخـانه منم من امـیّـد دل عـاقـل و دیـوانـه مـنـم من من فـاطـمـۀ کـوچک و ناموس خـدایم پــیـغــامـبـر خــون تــمــام شـهــدایــم ای خـلـق گـرفـتـار بـیـائـیـد بـیـائـید در خـانۀ من دست گـدائی بگـشائـید بر دامن ویـرانـۀ من چهـره بـسائـید و زخاک درم رنگ غم از دل بزدائید من کـودکـم امـا به خـدا کودک وحـیـم در آل عـلـی فـاطـمـۀ کـوچـک وحـیـم اسلام، شفـا یافت ز خـون جگـر من توحـید، چراغی است ز آه سحر من بـگـذار بـخـنـدنـد به اشک بصر من وز چار طرف سنگ ببارد به سر من جـان دو جـهـان در بغـلم بـاز کـشیـده بـا دست خـدائـیـش ز من نـاز کـشیـده امروز اگـر گـوشۀ ویـرانه غـریـبـم رفته است ز کف سلسلۀ صبر و شکیبم بیـمـارم و بر درد همه خلق طبـیـبم جان بر کف و خود منتظر وصل حبیبم زود است که لب بـر لـب بابا بگـذارم تـا سـر به سـر شـانـۀ زهـرا بـگـذارم امشب شب وصل است دلم داده گواهی نوری به سویم پر کشد از قلب سیاهی خورشید به ویرانه سرایم شده راهی ویـرانـۀ من پُـر شـده از نـور الهـی آوای مـــنــادی بـه مـن زار رســیــده جـان پـیـشکـش آریـد که دلـدار رسیده یار آمده با طلعت همچون قمرش باز گردد زطبق باز به من چشم ترش باز روشن شده این خسته، چراغ سحرش باز ای دست، کمک کن که بگیرم به برش باز تـا روی ورا بـر روی قـلـبـم بگـذارد افـسوس که دستـم به بـدن تـاب نـدارد ای سر چه شد امشب به من زار زدی سر از لطف، بر این مرغ گرفتار زدی سر صد بار مرا کشتی و یک بار زدی سر چون بود که در خانۀ اغیار زدی سر در گوشۀ ویران، قمر من شدی امشب از لطف، چراغ سحـر من شدی امشب مهـمان منی سفـرۀ رنگـین مرا بین دست تهی و سیـنۀ سنگـین مرا بین رخـسار کبود و سرخـونین مرا بین در تـلخی غم لحظۀ شیرین مرا بین گر دست دهـد پـای دویـدن ز تو گیرم آن قـدر به دور تو بگـردم که بـمـیـرم بین عاشق صد بار زغم مردۀ خود را بر شانۀ جان، کوه ستم بردۀ خود را برگیر به بر طوطی افسردۀ خود را در گوشۀ ویران، گل پژمردۀ خود را صد کوه غم از کودک تو خم نکند پشت ای مونس جان درد فراق تو مرا کشت بگـذار رها گـردد، جان از بـدن من بـگـذار بود نـام تو آخـر سـخـن من بـگـذار شود پـیـرهـن من کـفـن من بگذار به ویـرانه شود دفـن، تن من دردا که عدو دوخت زخواندن دهنم را میثم بـرسـان بر هـمه عـالـم سخـنم را
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
از محـرم، حـرمی دور و برِ ماه کشید از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه آب شیرین حیات از دل این چاه کشید روضه خواند و ره صد سالۀ ما یک شبه شد این همه فاصله را یک شب ِکوتاه کشید مجلس روضۀ خود را که مزیّن فرمود تا بهشتش همه را برد و به همراه کشید عده ای را به هوای حرمش مهمان کرد عـده ای را دم در خـادم درگـاه کـشیـد این بهشتی است که نهر و می و ساقی دارد این بهشتی است که ارباب به دلخواه کشید در محرم، حرمی دارم و دلخوش هستم که مرا گـریـه کن این حـرمِ ماه کشید گریۀ من به فـدای جگـر سوخـته اش که دلش آب شد از بس جگرش آه کشید
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
صد شکر میکنم که گرفتار تو شدم منّـت نـهـاده اى و عـزادار تو شـدم احـرام عـشـق بسته به میـقـات آمدم حیران کوى وصل به دیدار تو شدم یک عمر روسیاهى من را حلال کن کـردم گـنـاه و بـاعـث آزار تو شدم تا خویش را عزیز کنم نذر مـادرت یا ایـهـا الـغـریب طـرفـدار تو شـدم سر بند نوکرى تو بستم به این امید تو میخرى مرا سوى بازار تو شدم این اشگ را که راه گرفته ز چشم تر دارد نشان که محرم اسرار تو شدم تا گـم شدم مـیان ره غـفـلت و گـناه راهى به راه عشق ز انوار تو شدم بر جان خریده ام همه زخم زبان خلق بر نام تو قـسم همه جـا یـار تو شدم تا خـواستـم به نـوکـریت کم بیاورم نـاخـواسته دخـیـل عـلـمدار تو شدم ما راهـیـان کـرب وبـلائـیـم تـا ابـد سـیـنـه زنـان خـون خـدایـیـم تـا ابـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
قـبـلـه نـمـای اهـل ولا کـربـلای تو دارد هـمیـشه بوی خـدا نیـنـوای تو تـا تو دلـیـل راه منی، گـم نمی شوم راه بهشت می رود از روضه های تو عشق شما خوش است ز گهواره تا به گور خوشبخت آنکه پیر شد آقا به پای تو پهلو زند به کوثر و تسنیم و سلسبیل ته مانـده ای ز چایی داغ عـزای تو حُسن ختام بهتر از این میشود مگر؟ شد روسفید " جونِ" سیاه از دعای تو از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام شد پـرچـم خدا سر از تن جدای تو از حنجـر بریدـۀ خشکیده ات هـنوز آید به گوش عـالـم هستی صدای تو در شعـلۀ محرم تو کـائنات سوخت سنگ است آن دلی که نسوزد برای تو هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق فانی است کل عالم و باقی بقـای تو
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم، توسل به امام زمان
بی حـیـایی پیکـر دینِ مرا فـرسوده است غفلت از صاحب زمان بر درد من افزوده است از دل زهـرایـی آقـا خـجـالـت مـی کـشم آن قدر از معصیت کردن دلم آلوده است چون توسل می کنم مادر مرا هم می خرد بی توسل کردنم این توبه ها بیهوده است من دلم گرم همین بازار عشق و عاشقی است چون پیمبر بارها این جمله را فرموده است: هر کسی غافل شد از قرآن و راه اهل بیت راه را گم کرده و بی راهه را پیموده است جان فدای شاه عطشانی که از روز ازل وسعت رحمت میان روضه هایش بوده است در عـزایش هـر کسی انـدازۀ بال مگـس اشک ریزد، در قیامت راحت و آسوده است
: امتیاز
|
استقبال و ورود به ماه محرم
این بیرق و سیاهی ماتم مقدس است آب و هوای تکیه برایم مقدس است اشک برای تو بخدا ارث مادری ست این قطره های جاری شبنم مقدس است فرمـود امام صـادق علیه السلام که چون گریه کرد بر غمت آدم مقدس است در شش شبانه روز زمین آفریده شد شش گوشه ات برای خدا هم مقدس است تو انتـهـای دار و نـدار مـنی حسین دیدی چقدر دار و ندارم مقدس است در بین ماه های خـدا جـور دیگـری بر ما هلال ماه محـرم مقـدس است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
نام حـسین را که نـوشتـم قـلم گریست اول قـلم گریست سپس دفترم گریست هر چند باعث همۀ گریه ها (غـم) است اما همین که داغ تو را دید غم، گریست با ارزش است پیش تو و مادرت حسین آن چشمها که از غم تو دم به دم گریست اشکی نداشت چشم من از کثرت گناه آن را به حق فاطمه دادم قسم، گریست خوشبخت آن که بین حسینیه گریه کرد خوشبخت تر کسی که میان حرم گریست گوشه به گوشه کرببلا روضه های توست اینگـونه بود زائـر تو هر قـدم گریست یک قطره اش شفاعت یوم الورود ماست چشمان ما برای تو با این رقم گریست در روز حشر حسرت بسیار می خورد هر کس که در مصیبت ارباب کم گریست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت سیدالشهدا علیه السلام
حـسیـن آییـنـه دار جـمـال توحید است حسین جلـوه نـمای جـلال توحید است حسین منحصراً واصل الی الحق است حـسین مـظهـر تام کـمـال توحید است خدا برای خودش حجّت موجّه ساخت حـسین معـجـزۀ بی مثـال توحـید است مقـام اول خـلـقت به حضرت حق داد طلای سیـنـۀ خالـق مـدال توحید است اسـاس مـکـتـب یـكـتـا پـرسـتی عـالـم چه مستند، سندی در قبال توحید است به راه غیر مرو! کعبه گم نکن حاجی ره حـسیـن، ره اتـصـال تـوحـید است شعور هر که ندارد! بما چه مربوط است که شور سینه زنی اوج حال توحید است حرامزاده سرش را چه بد جدا میکرد حسیـن ذبـح عـظـیم حلال توحید است هـزارپـاره شد او! تا احـد به جـا مـاند چه شرحه شرحه تنی! شرح حال توحید است
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی دهه محرم ( 9 شب )
مـا بـرای حسینـیم، نوکـرای حـسیـنـیم عـمـریه زیـر دین کـربـلای حـسیـنـیـم کربلا عرش اعلای دنیاست کـربـلا قـبلۀ سیـنه زنهاست کـربـلا قـطعه ای از بهشتِ کـربـلا خانــۀ آخـر مـاست مـا گـرفـتار و دلـداه های حـبـیـبـیـم ما همه گریه کن های شیب الخضیبیم آه بـرا دیـدن کـربـلا بـی شکــیـبـیـم یـا حـسـیـن مـا مـبــتـلایـیـم عــاشــقــای کــربـــلایــیــم ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان **************************************** ای که شور آفـرینی، ذکر اهـل یـقـینی جان زهـرا بیا و، ما رو کن اربعـینی ما بـدون تو چـیـزی نداریم تا که روز قـیـامت بـیـاریـم هرچه داریم حسین از تو داریم ما بهشت و ز لطف تو داریم تـو هــمـه آبـروی گـدا هـسـتـی آقـا تـو امـیـر دل شیعـه ها هـسـتـی آقـا تو شـهـنـشـاه کـربـبـلا هـسـتـی آقـا ذوب در ذات خـــــدایــــی ای امــیـــر کــربـــلایــــی ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان ********************* طلیعۀ ماه محرم ********************* فصل غم آمد از راه دم به دم می کشیم آه روزیمان کرده زهرا نوکری توی این ماه حال و روز زمین غصه داره سفـرۀ روضه پهـنِ دوبـاره جبرئیل امین روی پرهاش پیرهـن مشکـیمان و میـاره آه بـازم قـصـۀ گــریـه دار مـحــرم آه غـم و غـربـت بـی شـمـار محـرم آه بـازم روضـه های نـگـار محـرم آمـــــده مــــــاه مــــحـــرم نــــالــــه و آه مــــحـــــرم ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان **************************************** اشکهامان دانه دانه می چکه روی گونه گـریـۀ بر غـم تـو، شـرط ایـمـانـمـونه عشـقمان گریه توی عزاتِ دیــدن صـورت نــوکــراتِ شوقـمان تو شبهـای محـرم خوردن چاییِّ روضه هـاتِ ما اسیـر و گـرفـتار زلف تو هستیم ما دخـیـل گـدایی به لطف تو بستـیم ما به شوق نگاهت تو روضه نشستیم عـاشــق تو جـان که مـیـده بـــا ولای تـــو شــهـــیـــده ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان ****************** مسلم بن عقیل علیه السلام ****************** شور طوفانی عشق، نور مهمانی عشق مسلم بن عقـیل ای، مرد بـارانی عـشق تـو سـفـیـر کـلام حـسـیـنـی پیک عـشق و پیام حـسیـنی ای عـلمدار و داماد حـیـدر ذوالـفــقـار قـیـام حـسـیـنـی تو پـرستـوی تنهای چـشم انتظاری تو گرفـتـار و بی تـاب دیـدار یـاری آه تـو ســردار بـی ادعـای نـگـاری مونـس و غـمخـوار ارباب مــیـــثــم بـــر دار اربـــاب ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان **************************************** تـیـغ بُـرّان کوفـه، شـیـر غـرّان کوفـه یک تنه لشگـری تو، بین میـدان کوفه عـاشق و بی قـرار وصالی از عـقیلی و حـیدر خصالی جـلـوۀ هــاشــمـیــونـی آقــا توی جنگ آوری بی مثالی ای که حیران رزمت شجاعان کوفه ای گرفـتـار خـشمت گـریبان کـوفه آه شکسته به پـای تو پیـمـان کـوفـه روشـنـیِّ چــشــم حـــیـــدر خشم تو چون خـشم حـیـدر ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان ******************** ورود به کربلا *********************** بـه عجـب کـربـلایـی، وادی آشـنـایـی مست بوی تو هستم، سرزمین خـدایی روی دوش تو بـار امـانـت تـربـت تـو شـفـا و اجـابـت صحـنـۀ محـشـر عـاشقـانی میشه بر پا در اینجا قیامت آه تو تـفـسـیـر زیبای آیـات عـشـقی آه تو مُهـر قـبـول عـبـادات عـشـقی آه تو خاک شهـیدان سـادات عـشقی کـربــلا ای خــاک زهـــرا ســرزمــیـن پــاک زهـــرا ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان **************************************** تـیـر دلبـر رها شد، نـیـنـوا نـیـنـوا شـد از قـدم های زینب، تـربتـش کیـمیا شد موج غیرت به ساحل رسیده لشگری از ملک صف کشیده کربلا از سر شور و مستی پـیـش آقـا گـریـبـان دریــده آه زمین و زمـان مات روی حسینِ آه نفس ها پُر از عطر و بوی حسینِ آه می عـاشـقی در سـبـوی حـسـیـنِ نــور یـاسـیـن پــور طـاهـا خیمه زد در دشت و صحرا ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان **************** حضرت رقیه سلام الله علیها ****************** دخــتـر شــاه دیــنـم، زادۀ بــهـتـریـنـم مثل زینب غـیـورم، من غرور آفـرینم من قـناریِّ در شور و شینم من بـرای پـدر نـور عـیـنـم مـاه تـابـان شـب هـای بـابـا باب حاجات و باب الحسینم من نفس های محـزون خـون خدایم من که زهـرای بی تاب دشت بـلایم آه شده کـنـج ویـرانـه کـرب و بلایم مـن پـــنــاه عـــالــمــیــنـــم آخــریـن حـرف حـســیـنــم ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان **************************************** من که زهـرا مرامم، تحت امـر امامم حیدری مذهب هستم، فاتح شهر شامم خـطبـۀ گریه ام آتـشـیـن بود حرف اشکم فقط حرف دین بود اسـتــواری مـن پــای بــابـا کار ایمان و صبر و یقین بود آه مـنـم از تـبـار شـهـیـدان عـاشـق آه گـل یـاسم اما شدم چون شـقـایـق آه شــدم کـشـتـۀ راه قــرآن نــاطـق ســایـــه ای از بـــوتــرابــم کـــشــتــۀ راه حـــجـــابـــم ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان، ای حسین جان ****************** حضرت قاسم علیه السلام ****************** مجـتبـایـیِّ شیـدا، قـامتـت سـرو رعـنا توی رگهات همیشه جاریه خون زهرا وارث هـیـبت مـرتـضـایـی جـلـوۀ عـصمت مجـتـبـایی بس که شیـرینی و دلربایی فـاتـح قـلـب خـون خــدایـی تو که سیـراب جام می ناب عـشقی تو سرانجـام زیبا و جذاب عـشـقـی تو نگینی در انگشت ارباب عـشقی تــو بــهـــار کـــربـــلایـــی یـــادگــار مـــجـــتـــبــایــی تو یتیم مجتبایی، تو یتیم مجتبایی، تو یتیم مجتبایی، تو یتیم مجتبایی **************************************** مرد این جاده هایی، ساده و بی ریـایی هم حسن هم حـسیـنی، قـاسم کـربلایی مثـل عـباسی تو در نجابت حیدر دیگه ای تو شجاعت بعد تو هر کسی گیر عشقِ از تو می گیرد اذن شهادت آه صدای تو رو می شنـاسند گـداها آه چقدر مثل بابا شدی یابن الـزهرا آه به لبخـندت آرام میـشه کـل دنـیا فــکــر امـــداد حــسـیــنــی شـاخ شـمــشـاد حــســیـنـی تو یتیم مجتبایی، تو یتیم مجتبایی، تو یتیم مجتبایی، تو یتیم مجتبایی **************** حضرت علی اصغر علیه السلام **************** ای سلیـمان ارباب جـان جانان ارباب می درخشی علی جان روی دستان ارباب ما کویریم و دریا تو هستی قـوت قـلب زهـرا تو هستی حضرت نور و باب الحوائج ذکـر سـقـای بابا تو هـستی تـو دعـای قـنـوت نـمـاز حـسـیـنـی تو نفس های راز و نـیـاز حـسـیـنی آه تو رزمـنـدۀ سـر فـراز حـسـیـنی الــدخـیــل ای مــاه اربــاب ای شـــکـــوه راه اربــــاب ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان **************************************** شور شیرین عشقم فجر و یاسین عشقم سـورۀ کـوثـرم من، حامی دین عـشقـم زمــزم کـعـبـۀ کــربــلایــم حاجـی کـوچک این منـایـم از تـمام صفـاتـم همیـن بس من عـلی اصغـر مـرتضایم من اسـیـر غـم سـرور این جـهـانـم مـن گــل پــرپــر شـــاه آزادگــانــم مــن فـــدایــیِّ راه امـــام زمـــانـــم پـــای پــیــمــان الــســـتـــم حـیـدر شش مـاهـه هـسـتـم ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان **************** حضرت علی اکبر علیه السلام ***************** آیـۀ هــل اتـایـی، یــوسـف کــربـلایـی تار و پود حـسیـنی، ای جـوان خـدایی ای تـجــلــیِّ انــوار قـــرآن قـلـۀ صبر و ایثـار و ایـمان نام حـیـدر بـرازنـدۀ تـسـت ای علی اکبر سر به داران تـو قـــرار دل خــاتــم انــبــیــایــی تـو تـجــلــی ذات رســول خــدایـی تو عـقـیـق یـمـانـیِّ کـرب و بـلایـی جـمـلـه حـیـران تو هـسـتـیم مـا مـسـلـمـان تـو هـسـتـیـم ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان **************************************** ای پیـمبـر شمائل، ای حسیـنی فضائل در مـقــام امـامـی، بـا هــزاران دلائـل خـنــدۀ تــو بـهــار حـسـیـنِ روی تـو مستـجـار حـسیـنِ قلب عـالـم همه بی قـرارت قـلـب تـو بـی قـرار حـسیـنِ تو تـمـنـای شـیـدای لـیـلایـی اکـبـر تو جـواب دعـاهای زهـرایـی اکـبر تو هـمه دلخـوشی های بابایی اکـبر سـربـلـنـد و سـر به زیـری مـثـل حـیــدر بـی نـظـیـری ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان، ای عـلـی جـان ***************** حضرت عباس علیه السلام ****************** مرد دریا اباالفضل، عبد شیدا اباالفضل عـشـق اهل زمیـن و آسمانها اباافضل هرکجا که توباشی صفا هست عشق تو تو تموم دلا هست بـردن نام تو یا ابـا الـفـضل تو گرفـتاریا فی البـداهست ای امـیـد دل نـا امـیـدا ابـا الـفـضـل ای هـمـه آرزوی شهـیـدا ابا لفـضل ای یـل لـشگـر آل طاهـا اباالـفـضل تــو پــنـــاه عــالــمــیـــنـی کـاشـف الـکـرب حـسـیـنـی یـا ابـا الـفـضـل، یـا ابـا الـفـضـل، یـا ابـا الـفـضـل، یـا ابـا الـفـضـل **************************************** ای علمدار محبوب سر به زیری و محجوب پیش خشم نگاهت، دشمنان تو مغـلوب وارث صاحب ذوالـفـقـاری تـوی اوج بـلا دیـن مـداری تو همانی کـه وقـتی امامت بی قراره تـو هم بی قراری آه تو سقای صحرای لب تشنه هایی آه قـمــر زاده و مــاه آل عــبــایــی آه شـهـیـد وفـای بـه عــهـد خـدایـی ذکـر مــولا یـا ابـاالـفـضـل عـشق زهـرا یا ابـاالـفـضل یـا ابـا الـفـضـل، یـا ابـا الـفـضـل، یـا ابـا الـفـضـل، یـا ابـا الـفـضـل
: امتیاز
|